فرهنگ عاشورا(13)
فرهنگ عاشورا(13)
عباس بن على«علیهما السلام»
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اينازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاىمحمد و قاسم ذكر كردهاند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهرهاى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماىجذابش او را«قمر بنى هاشم»مىگفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاهحسين«ع»و سقايى خيمههاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين«ع»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند[3].
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمههاى بىآب، آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايشقطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا بهميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتىوارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى
و بعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى
و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد.[4] وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مىخواند:
و الله ان قطعتموا يمين
ى انى احامى ابدا عن دينى
و عن امام صادق اليقين
نجل النبى الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
يا نفس لا تخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يسارى فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتىكه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلتحيلتى و شمت بى عدوى».[5] وپيكرش، كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياىآن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايتشده،از جمله چنين دارد:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...
اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فىجهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...»[6] كه تاييد و تاكيدى بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بنعلى را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاهبنفسه حتى قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة»[7].كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويمعباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مىخورند ورشك مىبرند.
عباس يعنى تا شهادت يكه تازى
عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى
عباس يعنى با شهيدان همنوازى
عباس يعنى يك نيستان تكنوازى
عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق
يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق
جوشيدن بحر وفا،معناى عباس
لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس[8]
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شدهاست: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده منامسه، الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...»[9].
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام
شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى
تا كه تكميل شود حج من و تقديرم[10]
*********
العبد الصالح
*********
عبد الله بن حسن بن على«علیهما السلام»
ان تنكرونى فانا ابن حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورةعلى الاعادى مثل ريح صرصره[13]
*********
عبد الله بن حسين بن على«علیهما السلام»
*********
عبد الله بن على بن ابى طالب«علیهم السلام»
هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيتحضرمى بود.نام گرامى اين شهيد درزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است[16].
*********
عبيد الله بن زياد
پس از حركت امام حسين«ع»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيلداشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد.[17]ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتىبه شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريتسركوب توابين را يافت[18].در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجامدر يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانشكشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آنسر را نزد محمد حنفيه و امام سجاد«ع»فرستاد.برخى هم گفتهاند كه سر را پيش عبد اللهزبير فرستاد[19]. وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابنمرجانة»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة».
*********
عتبات عاليه
عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانههاى مقدسه مىشودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مىگيرد،اما زيارت عتبات،كهاغلب همراه با زيارت حج مطرح مىشود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است[21].
*********
عراق
وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين«ع»فتح شد،با آل على«ع»آشنا گشت.
كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پساز جنگ جمل كه حضرت على«ع»كوفه را مقر خلافتخويش قرار داد،مردم آن منطقهبيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مىكوشيدند تاتشيع و ريشههاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند.[22] همواره ميانشاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين«ع»در دوران امامحسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنانبشدت،هواداران على«ع»را سر كوب مىكردند.
عراق،همواره منطقهاى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مىگشتهاست. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آنروزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مىشد.[23] بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژهترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهمبود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاىمختلف بر ضد امويان نقش عمده داشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين«علیه السلام» پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على«ع»در كوفه فراوان بودند و نامههاىدعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمينعراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص»به حسين بن على«ع»فرموده بود:«انكستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعىعمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...».[24] بزودى به سوىعراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كردهاند،و آن سرزمينى است كه«عمورا»هم خوانده مىشود،تو در آنسرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد.
حضرت على«ع»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايتحق، كوتاهى مىكنند،سخنان نكوهش كنندهاى دارد.[25] اكنون عراق،از كشورهاى اسلامىدر خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امامحسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امامهادى و امام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است.[26]
*********
عزاخانه
*********
عزادارى
احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع»در زمينه برپايى عزا در خانههابراى امام حسين«ع»مىفرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليهو يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فىالبيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.»[29](به كسانى كه روز عاشورا نمىتوانند بهزيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مىدهند)بر حسين«ع»،ندبه و عزادارى و گريهكند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانهاش با اظهار گريه و ناله برحسين«ع»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليتگويى درسوگ حسين عليه السلام در خانههايشان ملاقات كنند.
سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين«ع»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين«ع»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مىشوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاهكه شيعيان،قدرت و حكومتى يافتهاند،در ترويج و توسعه آن كوشيدهاند.«در زمانپادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيامنمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياهبپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيامنمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدولهديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنتسلسله سلجوقى در آن شهر معمولبود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.»[30]رمز جاودانگى نهضتحسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بودهاست.امام خمينى«قدس سره»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كردهاند،تا حالا آوردهانداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينهزن نباشد،حفظ نمىشود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...».[31] برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراضبه ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله«ع»،عامل تقويتحس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين«ع»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ«شهادت»بهنسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كهعزادارى حسين بن على«ع»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعىاست.»[32] عزادارى،سبب مىشود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازندهو حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادتو رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانىشيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيدهاندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدناند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مىدهد.هم بر مظلوميت امام گريه مىشود و هم در سايهآن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مىشود.روضههاى خانگى و دستههاىعزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعىسربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مىبخشد.
*********
عزادارى سنتى
*********
عشق حسينى
عشق حسين«ع»را خداوند در دلها نهاده و شعلهاى خاموش نشدنى است.به فرموده امامصادق«ع»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا».[35] محبتحسين بن على«ع»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مىدارند و بهفرموده رسول خدا«ص»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احب انينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.»[36]
اى كه آميخته مهرت با دل
كرده عشق تو مرا دريا دل
بذر عشقى كه به دل كاشتهام
جز هواى تو ندارد حاصل
از مى عشق تو،عاقل مجنون
و زخم مهر تو مجنون،عاقل
گر شود كار جهان زير و زبر
نشود عشق تو از دل زايل[37]
*********
عطش
زان تشنگان هنوز به عيوق مىرسد
فرياد«العطش»زبيابان كربلا[38]
روز عاشورا،عباس كنار خيمهها آمد،صداى«العطش،العطش»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او را محاصره كردند و ابا الفضل«ع»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.
قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى«فذكر عطش الحسين»به ياد تشنگىامام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد.[39] على اكبر«ع»نيز روز عاشورا پساز چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمهگاه آمد،در حالى كهبه سيد الشهدا مىگفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى».[128] امام«ع»،براىكودك تشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابشكنيد.
اگر به زعم شما من گناهكار شمايم
نكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين
كه تير حرمله،گلوى تشنه آن شش ماهه را از هم دريد.[40]
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود
كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فراتبرود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى«و الله لا تذوقه او تموت عطشا».[130] تشنگى امام حسين«ع»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مىكنند،در راه امامحسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مىپردازند و با هر عطشىكربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مىكند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خوردهاست.
بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است
از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است
كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ
كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است
سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم
هر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است[41]
*********
عطشان
*********
علامت
*********
علقم
از چشم سپيده خواب را مىبردند
از چشمه گل،گلاب را مىبردند
بر شانه خود فرشتگان آهسته
از علقمه،روح آب را مىبردند[46]
*********
علم،علمات
گر چه سردار علم در خون نشست
دستهايت روى رايت مانده است.[48]
در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين«ع»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاىعراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس»،پرچم عباس،افراشته باد.
*********
علمدار
*********
علم كش
*********
على اصغر«علیه السلام»
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بنالحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوحبالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى».[52] و در يكى از زيارتنامههاىعاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاىشيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مىشود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مىشود.
طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند
آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترينزاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنهاى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديدهاست.»[53] على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را
مىگشايد كليد كوچك ما
*********
على اكبر«علیه السلام»
روزعاشورا [56] نيز پس از شهادت ياران امام،اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداىدين كند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود،ولى از ايثارو روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود.وقتى به ميدان مىرفت،امام حسين«ع»درسخنانى سوزناك به آستان الهى،آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشانكشيدند،نفرين كرد.
على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى با انبوه سپاه دشمن نمود.
هنگام جنگ،اين رجز را مىخواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست:
انا على بن الحسين بن على
نحن و رب البيت اولى بالنبى
تالله لا يحكم فينا ابن الدعى
اضرب بالسيف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى عربى[57]
پيكار سخت،او را تشنهتر ساخت.به خيمه آمد.بى آنكه آبى بتواند بنوشد،با همانتشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذعبدى بود. پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيدكه جان باخته بود.صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد:
«قتل الله قوما قتلوك...»و تكرار مىكرد كه:«على الدنيا بعدك العفا».و جوانان هاشمىرا طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند.[155] على اكبر،نزديكترين شهيدى است كه باحسين«ع»دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين«ع»قرار دارد و به اينخاطر ضريح امام،شش گوشه دارد.[58]
الگوى شجاعت و ادب،اكبر
در دانه فاطمى نسب،اكبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود
پرورده دامن كريمان بود
آن يوسف حسن،ماه كنعانى
در خلق و خصال،احمد ثانى
آن شاهد بزم،سرو قامت بود
دريا دل و كوه استقامت بود
آن دم كه لباس رزم مىپوشيد
از كوثر عشق،جرعه مىنوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب
گرديد ز دست جد خود سيراب
در راه خدا ذبيح دين گرديد
بر حلقه عاشقان نگين گرديد
داغش كمر حسين را بشكست
با خون سرش حناى خونين بست
ديباچه داستان حق،اكبر
قربانى آستان حق،اكبر[59]
*********
على الاسلام السلام
*********
عمر بن سعد
همراه با سپاهى مامور جلوگيرى از ورود امام حسين«ع»به كوفه و وادار كردن او به بيعتبا يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و به مقابله با حسين بن على«ع»به كربلارفت.
عمر سعد،در ايام قيام مختار در كوفه گريخت.اما وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدمختار خروج كردند،بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت،ولى باز هم به سوى بصرهگريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد.در مجلس مختار،به دستور وى او راكشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستادند و اين در سال 66 هجرى بود.[61] دركربلا،هر چه امام حسين با او گفتگو كرد تا از جنگيدن دست بر دارد و دستخويش را بهخون آن حضرت نيالايد،نپذيرفت. صبح عاشورا هم اولين كسى بود كه به طرف اردوگاهامام حسين«ع»تير افكند و فرمان حمله عمومى صادر كرد.نامش جز و لعنتشدگان درزيارت عاشورا آمده است.او بود كه پس از ورودش به كربلا در روز چهارم محرم،بر امامحسين«ع»سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روى ياران حسين«ع»ببندند.
*********
عمود
پی نوشتها:
1- لغت نامه دهخدا.
2- اليوم نامت اعين بك لم تنم
و تسهدت اخرى فعز منامها
3- بحار الانوار،ج 45،ص 41.
4- معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.
5- مفاتيح الجنان،ص 435.
6- سفينة البحار،ج 2،ص 155.
7- خليل شفيعى.
8- بحار الانوار،ج 45،ص 66.
9- اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على»،باقر شريفالقرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.
10- انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.
11- انصار الحسين،ص 102.
12- عوالم(امام حسين)،ص 279.
13- همان،ص 49.
14- همان،ص 66.
15- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.
16- تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.
17- معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.
18- دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.
19- انصار الحسين،ص 85.
20- مجموعه 11جلدى«موسوعة العتبات المقدسه»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونه عتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.
21- سفينة البحار،ج 2،ص 156.
22- حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.
23- بحار الانوار،ج 45،ص 80.
24- نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
25- درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث»،على الوردى(6 جلد).
26- در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.
27- تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالح الشهرستانى.
28- كامل الزيارات،ص 175.كتاب«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريهكردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعهاى از مرثيهها در سوگ سيد الشهدا«ع»را آورده است.
29- موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.
30- صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
31- نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.
32- بحار الانوار،ج 44،ص 287.
33- صحيفه نور،ج 15،ص 204.
34- كامل الزيارات،ص 38.
35- مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
36- از مؤلف.
37- محتشم كاشانى.
38- بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.
39- مقتل الحسين،مقرم،ص 246.
40- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.
41- بحار الانوار،ج 45،ص 51.
42- از:قادر طهماسبى(فريد).
43- كامل الزيارات،ص 168.
44- تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
45- محمد حسين كاظم زاده.
46- لغت نامه،دهخدا.
47- عزيز الله زيادى.
48- بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
49- معالى السبطين،ج 1،ص 441.
50- معالى السبطين،ج 1،ص 423.
51- بحار الانوار،ج 45،ص 66.
2- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.
53- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 245 و مقاتل الطالبيين.
54- بحار الانوار،ج 45،ص 43.
55 -اعيان الشيعه،ج 8،ص 206.
56- همان،ص 207.
57- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 248.
58- از جمله براى شرح حال او ر.ك:«على الاكبر»از عبد الرزاق الموسوى،چاپ 1368 قمرى، نجف،146 صفحه.
59- از نويسنده.
60- لهوف،ص 11،سوگنامه آل محمد،ص 116(به نقل از مثير الاحزان)،عوالم(امام حسين)،ص 175.
61- انصار الحسين،ص 86.
62- ارشاد،مفيد،ص 231.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}